جدول جو
جدول جو

معنی خشم خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

خشم خوردن
(بِ / بُ لَ دَ)
غیظ خود را فروبردن. کظم غیظ کردن. عصبانیت خود را فرونشاندن:
از راستی تو خشم خوری دانم
بر بام چشم سخت بود آژخ.
کسائی مروزی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زخم خوردن
تصویر زخم خوردن
زخم برداشتن، زخمی شدن، مجروح شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خم خوردن
تصویر خم خوردن
خم شدن، کج شدن، تا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم خوردن
تصویر چشم خوردن
هدف چشم زخم واقع شدن، چشم زخم خوردن، از چشم شور آسیب دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون خوردن
تصویر خون خوردن
کنایه از بسیار غم خوردن، کشتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم خورده
تصویر چشم خورده
کسی که هدف چشم زخم قرار گرفته، کسی یا چیزی که از چشم بد آسیب دیده، چشم زده، چشم رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قسم خوردن
تصویر قسم خوردن
قسم یاد کردن، سوگند خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ قِ نَ / نِدَ نِ چَ / چِ)
فریب خوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
خم زلف تو خورده ام از آن رو
شانه وش می کشم خلال بر مو.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ / بُ شُ دَ)
برآشفتن. عصبانی شدن. غضبناک شدن:
شیر خشم آورد و جست از جای خویش.
رودکی.
مار را هر چند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد کیفر بری.
بوشکور بلخی.
چو خشم آورم شاه کاوس کیست
بمن دست یازیدن طوس چیست.
فردوسی.
پدر وار خشم آورد بر پسر.
سعدی (بوستان).
چو خشم آری آنگه شوند از تو سیر
که از بام پنجه گز افتی بزیر.
سعدی (بوستان).
- خشم آوردن بر، عصبانی شدن بر کسی. غضبناک شدن بر کسی. توضیح: ’خشم آوردن’ با کلمه ’بر’ متعدی میشود
لغت نامه دهخدا
(خِ کَ دَ)
کنایه از چشم زخم خوردن. (آنندراج). چشم زخم رسیدن. (از ناظم الاطباء). هدف چشم بد شدن:
کاشکی اهل جهان اهل بصیرت بودند
چشم تا کی کسی از دیدۀ نادیده خورد.
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشم خوردن
تصویر چشم خوردن
چشم زخم خوردن هدف چشم بد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخم خوردن
تصویر زخم خوردن
مجروح شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم خورده
تصویر چشم خورده
چیزی یا کسی که ویرا چشم زخم رسیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک آوردن
تصویر خشک آوردن
سکوت کردن بسبب اعراض و بیحوصلگی سخن نگفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نوشیدن خون، زحمت بسیار کشیدن، اندوه بسیار خوردن غصه خوردن، یا خون خود را خوردن، بسیار عصبانی شدن، یا خون خونش را خوردن، بسیار عصبانی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصادم کردن برخورد کردن، منحل شدن جمعیت حزب و غیره، آشوب شدن مزاج بهم خوردن حال شخص
فرهنگ لغت هوشیار
سوگندخوردن سوگند یاد کردن: هزار بار قسم خورده ام که نام ترا بلب نیارم اما قسم بنام تو بود. (میر فصیحی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخم خوردن
تصویر زخم خوردن
((~. خُ دَ))
مجروح شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشم خوردن
تصویر چشم خوردن
((~. خُ دَ))
چشم زخم خوردن، هدف چشم بد شدن
فرهنگ فارسی معین
به چشم آمدن، به نظرآمدن، دیده شدن، چشم زخم خوردن، چشم زده شدن، محسوس بودن، مشخص بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از قسم خوردن
تصویر قسم خوردن
Swear, Vow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شام خوردن
تصویر شام خوردن
jeść kolację
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شام خوردن
تصویر شام خوردن
cenar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شام خوردن
تصویر شام خوردن
cenare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شام خوردن
تصویر شام خوردن
jantar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شام خوردن
تصویر شام خوردن
吃饭
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قسم خوردن
تصویر قسم خوردن
клястися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قسم خوردن
تصویر قسم خوردن
jurar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شام خوردن
تصویر شام خوردن
вечеряти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قسم خوردن
تصویر قسم خوردن
przysięgać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قسم خوردن
تصویر قسم خوردن
schwören
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شام خوردن
تصویر شام خوردن
speisen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قسم خوردن
تصویر قسم خوردن
клясться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شام خوردن
تصویر شام خوردن
ужинать
دیکشنری فارسی به روسی